فرمودند استفاده اطلاق از مطلق نیاز به قرینه دارد و آن قرینه یا قرینه حالیه است یا قرینه مقالیه است یا قرینه حکمت است. صاحب کفابه رحمه الله در قرینه حکمت سه مقدمه بیان کرده اند مقدمه اول این است که متکلم در مقام بیان باشد نه اهمال و اجمال دوم این است که ما یوجب التقیید و التعیین که مراد از مطلق است نیاورد یعنی قرینه بر تقیید نصب نکند. سوم این است که قدر متیقن در مقام تکلم نباشد. گاهی قدر متیقن هست ولی قدر متیقن در مقام تخاطب و تکلم نیست ولی گاهی در مقام گفتگو برخی کلمات قدر متیقن دارد. وقتی ابیض گفته می شود ذهن انسان معطوف پنبه و مانند آن می شود و به انسان سفید منتقل نمی شود. گفته اند قدر متیقن در مقام تخاطب منافی با اطلاق است ولی قدر متیقن در خارج منافی اطلاق نیست. این مطالب را مختصرا مرحوم صاحب کفایه بیان نموده اند. در مورد قدر متیقن می فرماید اگر قدر متیقن در مقام تخاطب باشد و متکلم در مقام بیان باشد و مرادش همان قدر متیقن باشد ولی تصریح نکند اخلال در غرض نکرده و اگر قدر متیقن در مقام تخاطب نباشد و قرینه بر خلاف نصب نکند و مرادش مقید باشد اخلال در غرض کرده است. صاحب کفایه جمله ای دارد که: فان الفرض انه بصدد بیان تمامه و قد بینه لا بصدد بیان انه تمامه کی اخل ببیانه فافهم. توضیح این عبارت و مطلب این است که گاهی غرض متکلم در این است که تمام خصوصیات را بیان کند چه مخاطب بفهمد یا نفهمد. غرضش این نیست که مخاطب بفهمد که حدود و ثغور مرادش چیست؟ مثلا می خواهد بگوید اکرام عالم واجب است و همه خصوصیات را بیان می کند و کاری ندارد مخاطب می فهمد این تمام خصوصیات است و خصوصیت دیگری دخالت دارد یا نه. حال در این موارد قدر متیقن از عالم در مقام تخاطب عالم دین است اگر به او گفته شود چرا این قید را نگفتی این ایراد بر او وارد نیست چون نمی خواسته مخاطب بفهمد تمام مرادش و خصوصیات متعلق همین است ولی گاهی هم که کم پیش می آید متکلم هم می خواهد بگوید که تمام مراد این است و هم می خواهد بگوید که جناب مخاطب تو بفهم که تمام المراد این است. در این موارد باید بگوید و توضیح بدهد و صرف قدر متیقن کفایت نمی کند و نمی تواند به قدر متیقن تکیه کند. اگر قدر متیقن را نگوید اطلاق گیری می شود مثلا در مثل اکرم العالم باید بگوید مراد من از عالم، عالم دینی است. البته باید توجه داشت که غالبا در مطلقات این نوع دوم مورد استفاده قرار نمی گیرد و معمولا وقتی می گوییم متکلم در مقام بیان باشد منظور این است که در مقام بیان خصوصیات و قیودات حکم و موضوع باشد.
چند مطلب در اینجا بررسی شوند: یک مطلب این است که مقدمات سه تا هستند به همین نوعی که صاحب کفایه فرموده اند یا دو تا است چنانچه برخی دیگر فرموده اند و قدر متیقن را قبول نکرده اند یا یکی می باشد که همان مقدمه اول است. فی المسالة اقوال.
در مناهج الوصول ج2 ص325 مرحوم امام قدس سره می فرماید: و العمدة صرف الکلام الی مقدمات الحکمة و الظاهر عدم الاحتیاج الی شیئ فی الحکم المذکور الا احراز کون المتکلم فی مقام لیان تمام المراد. ظاهر این است که احتیاج به هیچ یک از مقدمات نیست جز همین مقدمه که متکلم در مقام بیان تمام مرادش بوده نه اهمال و اجمال. پس دو ادعا داریم اول اینکه این مقدمه اول برای اخذ به اطلاق لازم است. دوم اینکه به غیر آن نیازی نیست. اما ادعای اول مرحوم شیخ عبدالکریم حائری قدس سره ایراد گرفته اند یعنی فرموده به همان مقدمه هم نیازی نیست. فرموده اراده ظهور دارد در اراده اصلی نه تبعی و اراده اصلی که اصل عقلائی هم آن را می گوید این است که هر کسی در مقام بیان باشد نه اهمال و اجمال. آیا آقای متکلم اراده کرده حرف بزند یا نه؟ خود حرف زدن ظهور دارد در اینکه قصد دارد و هدف دارد و شوخی نمی کند و غفلتا حرف نمی زند. اگر اینچنین است احراز در مقام بیان بودن لازم نیست و عدم البیانش نیاز به دلیل دارد. مرحوم امام قدس سره می فرماید فرمایش ایشان صحیح نیست زیرا ظهور مطلق در اطلاق ظهور لفظی وضعی نیست که اگر چنین بود و ظهور مستند به وضع می بود نیاز به مقدمات حکمت نبود ولی این می خواهد از اطلاق استفاده شود که نیاز به حکم عقلا دارد یعنی عقلا بگویند آنچه موضوع قرار گرفته تمام الموضوع است نه بعض الموضوع و این حکم عقلا زمانی است که احراز بشود متکلم در مقام بیان است. پس این مقدمه برای حکم عقلاء لازم است. (ترجمه عبارت مناهج)